پارت اول تا اخر رمان خانزاده دلربا
دانلود رمان خانزاده دلربا
قسمتی از رمان »
دستامو از سقف بسته و مثل يك شيء بي ارزش ارزيابيم میکنه
-حقيري! كثيفي! دختره دهاتي!
با نفرت نگاهش ميكنم كه سرشو مياره جلو چشاي سرد و مغرورشو با وقيحانه ميخ نگاهم ميكنه:
-بهت اجازه دادم نگاهم كني؟
ميخنده مثل ديوونه ها! خنده اش عصبيه! ميره پشتم مي ايسته تمام وجودم به لرزه در مياد و مي نالم:
-داري چيكار ميكني؟!
بي رحمانه چاقو رو درست جايي ميكشه كه با شلاق زخم كرده. جيغي از ته دل ميزنم كه چاقو رو ميندازه زمين و و دستمال برميداره:
درحالي كه از درد كمرم هق هق ميكنم شروع ميكنم به فحش دادنش.
در حجله رو باز ميكنه و دستمال رو پرت ميكنه سمت جمعيت و صداي كل زن ها و شادي مياد.
برای خواندن رمان فوق به سایت برترین رمان مراجعه کنید یا از اینجا وارد شوید
لینک کوتاه: http://romankhaneh.xyz/?p=2017